شهید حسین اجاقی در ۱۳۴۳/۹/۱۷ در شهر کرمانشاه در خانواده ای مذهبی متولد شد.
مسائل اعتقادی و دینی را ابتدا از مادر بزرگش که زن فاضله ای بود آموخت و سپس با محیط مسجد مانوس گردید.
با شروع انقلاب اسلامی با وجود سن کم در تمامی تظاهراتهای ضد رژیم شرکت می کرد. به طوری که خانواده اش از این همه فعالیت او به تنگ آمده بودند و سعی می کردند جانش را از خطر حفظ کنند.
پس از پیروزی انقلاب این نوجوان پاک باخته خود را وقف حفاظت و حراست از آن می نمود و به همراه دوستانش به نگهبانی از اماکن حساس شهر می پرداخت.
با صدور فرمان امام خمینی (ره) مبنی بر تشکیل ارتش بیست میلیونی به جمع بسیجیان سلحشور امام خمینی پیوست.
فعالیتهای گسترده ای را در مسجد موسی بن جعفر (ع) آغاز کرد در سال ۱۳۶۰ به عضویت سپاه در آمد و به دلیل شجاعت فوق العاده و توانایی نظامی به فرماندهی گردان انتخاب گردید.
شهید حسین اجاقی اخلاصی ویژه داشت و بسیار مهربان و به رزمندگان اسلام محبتی وصف ناپذیر داشت و رزمندگان نیز بینهایت او را دوست می داشتند به دلیل همین صمیمت به او لقب عمو حسین داده بودند.
خانواده اش پس از مدت ها دوریش تحملشان را از دست داده بودند و سعی کردند با ترتیب دادن ازدواج و تهیه ی خانه و اتومبیل برای او مقداری توجه اش را به ماندن در شهر و زندگی عادی معطوف نمایند.
اما حسین لحظه ای آرام و قرار نداشت و این ظواهر نتوانستند لحظه ای او را از حضور در جبهه و ادای تکلیف الهی باز دارند.
در موقع خواستگاری به همسرش گفته بود من به شهادت می رسم یا جانباز می شوم . آیا حاضری با این شرایط با من ازدواج کنی ؟ و همسرش که خود دارای کمالات بود با علم و آگاهی پذیرفته بود.
شهید اجاقی همواره به خانواده شهدا سرکشی و از آنان دلجویی می کرد.شهدای بسیاری را غسل داد و در آخرین مورد،خود نیز ازخدا خواست که آخرین شهیدی باشد که غسل می دهد یعنی خودش بعدی باشد.
شهید اجاقی زندگی خود را سراسر در جهاد در راه خدا گذرانید و در عملیات های زیادی شرکت کرد و شجاعانه برای حفظ نظام اسلامی و حفظ ارزشهای والای انسانی جنگید و بارهانیز مجروح گردید و کم کم دنیای فانی برایش کوچک می نمود و آهنگ رفتن می کرد.
تا اینکه در تاریخ ۱۳۶۵/۴/۱۶ با اینکه در تیپ نبی اکرم ص کرمانشاه فرمانده گردان حنین بود و متوجه شد نمیتواند در عملیات شرکت کند خودشرا به عملیات رساند و در عملیات کربلای یک جبهه قلاویزان شاهد حماسه های جهادگری پر تلاش بود که جانش را آماج تیر های دشمن شقی خدا و رسول الله نموده بود تا با خون خود نهال اسلام را آبیاری کند و بالاخره پاداش فداکاریهایش را با شهادت در راه خدا دریافت کرد و در هوای تفدیده مهران به جوار شهیدان اسلام پر کشید .
آری او خود در وصیت نامه اش این داستان شگفت انگیز را پیش گویی کرده بود :(……آنقدر به جبهه می روم تا مرحمت خدا شامل حالم شود و شهید شوم . )
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰